كشف رمز
- یک
حقایق جهان هستی به زبان ساده در فیزیك مدرن، "ماده"، موج متراكم است و موج نیز خود "حركت" تلقی میشود، پس همهی جهان هستی (چه از بعد ماده نگاه شود و چه از بعد انرژی) از موج ساخته شده و موج نیز از "حركت" به وجود آمده است. با توجه به این كه جهان هستی از حركت آفریده شده است، لذا جلوههای گوناگون آن نیز ناشی از حركت است. نظر به این كه هر جلوهای كه ناشی از حركت باشد، مجازی است، در نتیجه جهان هستی مجازی بوده و حقیقت وجودی ندارد. به دنبال پی بردن به این موضوع كه جهان هستی از حركت به وجود آمده است، سوال دیگری را مطرح میكنیم: چه عاملی ، به بی نهایت حركت موجود در جهان هستی جهت داده است ، به گونهای كه از میان این همه حركت، سیستم كاملاً سازمند و هدفمندی ، تجلی پیدا نموده است؟ در پاسخ باید گفت تنها چیزی كه میتواند به بینهایت حركت موجود، جهتی هدفمند داده باشد، وجود عاملی هوشمند است كه قادر است تشخیص بدهد كه هر حركتی باید در چه جهتی و به چه صورتی انجام شود تا نتیجهی نهایی آن بتواند سیستمی هماهنگ، هدفمند و گویا باشد. بنابراین، ماده و انرژی و یا به عبارت دیگر ساختار جهان هستی، از هوشمندی و یا شعور و آگاهی به وجود آمده است. پس در اصل: ما سمیعیم و بصیریم و هوشــیم با شما نامحرمان مـا خامشـــیم چون شما سوی جمادی میروید محرم جان جمادان چون شـــوید از جمـــــادی عالـــــم جانها روید غلغل اجزای عالـــــم بشـــــــنوید فاش تســــــبیح جمـــــادات آیدت وســـــوســــه تاویلها نـــر بایدت ( مولانا ) نظر به این كه هوشمندی حاكم بر جهان هستی، میبایستی خود از جایی ایجاد شده و در اختیار منبعی باشد، این منبع را صاحب این هوشمندی دانسته، «خدا» مینامیم. با توضیحات ارائه شده، میتوان گفت كه در هر لحظه سه عنصر در جهان هستی موجود است: آگاهی، ماده و انرژی. برای مثال، بدون وجود آگاهی انسان قادر نیست ماده و انرژی را در اختیار داشته باشد و بدون داشتن آگاهی و اطلاعات نمیتواند از آن ها استفادهی هدفمندی داشته باشد پس ساختار اصلی جهان هستی، آگاهی یا شعور میباشد كه ماده و انرژی از آن به وجود آمدهاند. بنابراین، در هر لحظه سه عنصر در جهان هستی وجود دارد كه آن ها را میتوان مطابق شكل زیر نشان داد: جهان مجازی در دنیای عرفان با توجه به مطالب فوق و با كشف رمزهای صورت گرفته، متوجه میشویم كه حركت، هوشمندی و جهان مجازی در دنیای عرفان، موضوعی شناخته شده بوده است و عرفای ما به احتمال بسیار قوی به آن پی بردهاند زیرا به بیانهای مختلف، آن ها را در اشعار خود منعكس نمودهاند. در این جا برخی از سرودههای عرفای ایران را مورد بررسی اجمالی قرار میدهیم. در وهلهی اول متوجه میشویم كه آن ها نیز مبحث حركت را شناختهاند، ولی با زبان مخصوص و لطیف خود آن را توصیف نمودهاند. برای مثال، حركت را به رقص تشبیه كردهاند. در این جا به سرودهای از مولوی اشاره میكنیم كه با چه دقت و ظرافتی، تصویر زیبایی از زبان ذره را عرضه میكند: ما بر در و بام عشــق، حیران آن بام، كـــــه نردبان ندارد هر ذره، پراز فغان و غوغاست اما چـــــــه كند، زبان ندارد رقص اســــــت، زبان ذره زیرا جز رقــــص دگـر، بیان ندارد ( مولانا ) این سروده به طور دقیق نشان میدهد كه او به طریق شهودی به این نكته پی برده كه ذرات عالم هستی با زبان رقص، به گیتی معنا و مفهوم دادهاند. شاعر به این حقیقت پی برده كه میلی درونی (شعور كیهانی) هر ذره را به رقص و حركت وادار میكند و نكتهی مهم در این حركت، هدفمندی آن است كه ذره را به مقصدی خاص هدایت میكند. یكی میل اســــت با هـــر ذرهی رقاص كشان هــر ذره را تا مقصـــد خــاص اگر پویی ز اســــــفل تا بـــه عـــــــالی بینی ذرهای زیـــن میـــــل خـــــالی همین میل است اگر دانی همین میل جنیبــت در جنیبــت، خیـل در خیـل ســــــر این رشـــــــتههای پیچ در پیچ همین میل است باقی هیچ بر هیچ از این میل اســت هر جنبش كه بینی بـه جســـم آســـــمانی تـــا زمینی بـــه هـــــــــر طبعی نهــــــــاده آرزویی تك و پو داده هـــر یك را بـــه سـویی ( وحشی بافقی ) ملاحظه شد كه با دید علمی، جهان هستی از "حركت" به وجود آمده؛ اما از دید عارف، جهان هستی از رقص آفریده شده كه در واقع همان "حركت" است، اما با بیانی شیرینتر و توصیفی ظریفتر. به دنبال این تعبیر، نیاز به توصیفهای دیگری پیش میآید كه باعث میشود زبان عارف با زبان قشرهای دیگر تفاوت اساسی داشته باشد. مثلاً، برای این كه "رقص" داشته باشیم، باید "آهنگ" وجود داشته باشد؛ و برای اینكه آهنگی نواخته شود، وجود "ساز" الزامی است؛ و برای نواختن ساز نیز به "مطرب" نیاز است. از این رو، سرودههای عرفا پر از واژههای رقص، آهنگ، ساز و مطرب است و انسانهای خارج از دنیای عرفان كه با این اصطلاحات سروكاری ندارند، به این گفتهها با دیده شك و تردید و بعضی مواقع با دیدهی تكفیر نگاه كرده و دنیای عرفان را متهم به تمایل به لاابالیگری و دعوت مردم به عیش و طرب و بیخیالی كردهاند؛ لذا با كشف رمز و توضیح دقیق، در صدد تبرئهی دنیای عرفان برآمده و نشان میدهیم كه این تصورات، سوء تفاهمی بیش نبوده و كلام عرفای این مرز و بوم، عمیقتر از این ظاهربینیها است. به قول حافظ: جنگ هفتاد و دو ملت ، همه را عذر بنه چون ندیدند حقیقت ، ره افسانه زدند پس بررسی موضوع رقص به مطرب رسید؛ بالاترین حدیثی كه انسان میتواند دربارهی آن بحث كند، مطربی است كه میتواند چنان سازی بنوازد كه با آهنگ آن همهی ذرات عالم هستی به رقص آمده و با رقص خود به عالم، معنا و مفهوم و هدف بدهند. این چه مطربی است كه میتواند با آهنگ ساز خود، چنین غوغایی بر پا كند؟ حدیث مطرب، حدیث خداوند است كه با نواختن سازی دلانگیز، همهی ذرات عالم هستی را به رقص و پایكوبی واداشته، اركستر سمفونیک عظیم و حیرت انگیزی به پا داشته كه تصور آن برای انسان محال است؛ و به دنبال آن رقصی موزون كه همهی عالم را فرا گرفته است. پس در دنیای عرفان، ترتیب زیر را داریم: در نمودار فوق، ملاحظه میشود كه خداوند، «هوشمندی» را (كه معادل «ساز» است) خلق نموده و از این هوشمندی، قوانین حاكم بر جهان هستی پدیدار گشته است. بدین ترتیب ارادهی خداوند، بر جهان حكفرما شده است و برگی از درخت نمیافتد، مگر در چارچوب اِذن و اجازه خداوند؛ كه همان قوانین اوست. قوانین نیز اعداد را به وجود آورده و به عبارتی جهان هستی از اعداد ساخته شده است و اعداد تعیین كنندهی چگونگی جهان هستی بوده و چندین عدد ثابت، تعیین كننده وقایع آن هستند كه ما هم اكنون میتوانیم روی كره زمین زندگی كنیم (مانند عدد ثابت سرعت نور، ثابت پلانك، ثابت پی، ثابت نپریان، ثابت آووگادرو و...) اعداد متغیر نیز به نوعی دیگر چنین نقشی را ایفا میکنند (مثلاً فاصلهی زمین از خورشید، شتاب جاذبه زمین و...) حتی تغییر جزیی در هر یك از اعداد بالا، بود و نبود ما را برای همیشه رقم میزند و تغییر مقدار آنها در آینده میتواند مرگ و زندگی انسان را تعیین نماید. بلی چنین دقتی در اعداد و نواختن چنان آهنگ موزونی، جز از خداوند بر نمیآید. سازی كه بیساز است و صدای آهنگ آن را فقط عارف است كه میتواند با گوش جان بشنود و آن را به تصویر قلم كشیده و در برابر دیدگان ما قرار دهد؛ اما كسی كه چنین آهنگی را نشنیده باشد، طبیعی است كه آن را انكار نموده و تكفیر نماید هر چند كه به گونه عقلانی دربارهی توانایی خداوند صحبتها و قلم فرساییها نماید. گر چه بی ساز است، ساز مطرب عشاق ما گر نوازد ســـاز مــا، ســـاز گــردد عاقبت محمد علی طاهری زمان ثبت : پنجشنبه 11 مرداد 1386 -- 15:57 کشف رمز (2) عارف پی برده که ناموزونی ساز وجود انسان، بر اثر حرکت های غلط خود او بوده که باعث گشته تا ساز ما از کوک اصلی خارج شده و صدای ناموزونی از آن شنیده شود، لذا عارف به دنبال آن است که مطرب یک بار دیگر، ساز وجود ما را کوک نموده و از ناموزونی برهاند. بیا مطربا ، ساز کن چنگ را به نالش در آر آن پُـر آهـنـگ را بیا مطربا ، ساز کن پرده را بسوز این دل عشق پرورده را ( امیر خسرو دهلوی ) طرب ساده ، ساز بنواز کامشب ، شب بزم عاشقانست (عطار ) و یا به قول حافظ : مطرب چه پرده ساخت ، که در پرده سماع بر اهل وجد و حال ، درهای و هوی بست اوست که بی نظیر ترین قطعه ی خود را نواخته و به انسان تقدیم نموده؛ اثر شکوهمند خود را با ساز حیرت انگیزش، نوای عشق را برای انسان به اجرا درآورده است : مطرب عشق ، عجب ساز و نوایی دارد نقش هر نغمه که زد ، راه به جایی دارد ( حافظ ) به دنبال طرح موضوع آفریده شدن جهان هستی از "حرکت" ، و یافتن واژه "رقص" به عنوان واژه معادل آن در دنیای عرفان، با توجه به این که، آنچه که از حرکت ایجاد شده باشد، مجازی است و در نتیجه جهان هستی نیز مجازی می باشد؛ این موضوع را نیز در دنیای عرفان مورد بررسی قرار داده و نشان می دهیم که عرفا نیز به مجاز بودن عالم هستی وقوف کامل داشته اند. اکنون با اشاره به برخی از سروده های آنها، این موضوع را مورد بررسی دقیق تری قرار می دهیم : جز خیالی چشم تو ، هرگز نبیند از جهان از خـیال جـمـله بـگذر ، تـا جـهان آیـد پدید ( عطار ) در این جا عطار به این نکته اشاره دارد که آنچه را که در مقابل چشمان ما قرار دارد، همگی مجاز بوده و مانند خیالی می باشد و جهان اصلی بعد از کنار زدن این پرده ی خیال هویدا می گردد که خود موضوع قابل بحث دیگری است. در این مورد مولانا می فرماید : لاجرم سرگشته گشتیم ، در ضلال چون حقیقت شد نهان ، پیدا خیال و در جایی دیگر می فرماید : علمی که تو را گره گشاید ، بـطلـب زان پیش که از تو جان برآید ، بطـلب آن نیست که هست می نماید ، بگذار آن هست که نیست می نماید ، بطلب در اینجا مولانا صحبت از آن دارد که عوامل مجازی خود را به ما تحمیل نموده و به شکل "هست" ظاهر شده و جای هست حقیقی را گرفته و او هم این تاکید را دارد که اگر این هست مجازی را کنار بگذاریم، به دنبال آن هست حقیقی پدیدار می گردد و به خوبی فهمیده است که در دل جهان هستی، به غیر از هوشمندی الهی، چیز دیگری وجود ندارد : غیر از خدا ، در دو جهان هیچ نیست هـیچ نـگو غـیر ، کـه آن هـیچ نیست ایــن کـمــر هـســتــی مــوهــوم را چون بگشایی ، به میان هیچ نیست ( اوحدی مراغه ای ) سایر عرفای ایران نیز، همگی این نظر را داشته اند؛ برای مثال شاه نعمت الله ولی، تعریفی از "عالم" ارایه داده و آن را در واقع نقش و خیالی خوانده و تاکید دارد که معنی اصلی این قضیه را محققان می دانند زیرا افراد معمولی این گفته ها را صرفا به این معنی می دانسته اند که دنیا ارزشی ندارد و زود گذر است و نباید به آن دل بست. نقشی و خیالی است ، که عالم خوانند مـعـنـی سـخـن مـحـقـقـان مـی دانـنـد ( شاه نعمت ا... ولی ) و یا : نقشی است ، خیال عالم ای یار خوابی است ، تو هم بخواب دریاب شیخ محمود شبستری نیز به روشنی به "وهم" بودن آنچه که با آن سرو کار داریم ، اشاره دارد : تو در خوابی و این دیدن ، خیال است هـر آنچه دیده ای از آن ، مثال اسـت بــه روز حـشـر ، چـون گردی تو بـیدار ببینی کـیــن همه ، وهم است و پندار عرفای ما همگی به صراحت عنوان می کنند که آنچه را می بینیم، خواب و خیال است و ما در واقع مانند کسی هستیم که در خواب به سر می برد و در جایی که این پرده ی "وهم" در روز محشر بیفتد، متوجه خواهیم شد که آنچه را که می دیدیم و در اصل حقیقت می پنداشتیم، وهم و پندار و خیالی بیش نبوده است و در اصل حقیقت چیز دیگری بوده و شرمنده و خجالت زده کسی است که اسیر این مجاز بوده و به ماهیت اصلی آن پی نبرده است. فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید شرمنده رهروی که نظر بر مجاز کرد ( حافظ ) در واقع ما مجاز باز بوده ایم و یا به تعبیر بعضی دیگر از عرفا، اهل مجاز بوده و در مجاز غزق گشته و در واقع فریب مجاز را خورده ایم. همان مجازی که خود را به جای حقیقت، به چشمان ما تحمیل نموده است دانی ز چه روست ، توبه نا کردن من زیرا که حرام نیست ، می خوردن من بـر اهـل مجاز است ، به تحقیق حرام می خــوردن اهـل راز ، بـر گـردن من ( خیام ) می خوردن = نوشیدن از شراب آگاهی و وحدت الهی ( مؤلف ) رمــز خلقت ، به ما نگفت کسی این حقیقت ، مپرس ز اهل مجاز ( پروین اعتصامی ) اهل مجاز چه کسانی هستند ؟ اهل مجاز کسانی هستند که دنیا را "حقیقت" می پندارند و شدیدا به آن سرگرم شده و این را نمی دانند که به چه منظوری روی زمین آمده اند، چه چیزهایی را باید فرا گرفته و به درک آن نایل شوند. جهان هستی همانند عکسی از روی اوست که در آیینه هستی انعکاس یافته است و آنچه را که مشاهده می کنیم، تجلی الهی محسوب شده، هر کجا را که نگاه کنیم، پرتو روی اوست. اینما تولوا فثم وجه الله ( بقره 115 ) به سروده ای از سهراب سپهری : کعبه ام بر لب آب ، کعبه ام زیر اقاقی هاست ، کعبه ام مثل نسیم ، می رود کوه به کوه ، می رود دشت به دشت ، حجر الاسود من ، روشنی باغچه است. و یا حافظ می سراید : عـکـس روی تـو ، چـو در آیـیـنـه جــام افـتـاد عــارف از پــرتــو مــی ، در طـمـع خـام افتاد این همه عکس می و نقش مخالف که نمود یـک فـروق رخ ساقی است که در جام افتاد حُسن روی تو ، به یک جلوه که در آیینه کرد ایــن هـمـه نـقـش ، در آیـیـنـه اوهـام افـتاد زمانی که راجع به حقیقت صحبت می کنیم، باید مشخص شود که منظور ما از حقیقت، در کدام سطح است. مثلا زمانی که من در جلوی آیینه ایستاده ام، در مقابل تصویر در آیینه، من حقیقت دارم و آنچه که در آیینه وجود دارد، مجاز است. اما من و آیینه و تمام جهان هستی در مقابل شعور کیهانی مجاز و شعور کیهانی "حقیقت" است و زمانی که شعور کیهانی را با سطح بالاتر یعنی با خداوند مقایسه کنیم، شعور کیهانی مجاز و خداوند حقیقت محض است. از رابطه بالا متوجه می شویم که فقط یک حقیقت مطلق وجود دارد و غیر از آن همه چیز مجزی است. کل شی هالک الا وجهه (قصص – 88) به می سجاده رنگین کن ، گرت پیر مغان گوید کـه سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزل هــا ( حافظ ) زمانی که پیر روشن ضمیر ( آگاه ) اعلام کرد، از آگاهی زمین را لبریز کن، مراد این است که آگاهی های خود را به همه برسان. می : آگاهی سجاده : محل سجده گاه، زمین. و در همین رابطه سهراب سپهری می گوید : قبله ام یک گل سرخ ، جانمازم چشمه ، مُهرم نور دشت سجاده من ... محمد علی طاهری
|